حقایقی از زندگی «باران»؛ از نگهداری در خانه دامپزشکش تا کشته شدن در کنیا
تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۹۲۸۷۶۸
مظاهر گودرزی: باران مُرد، شامپانزدهی جنجالی باغ وحش ارم بهدست شامپانزههای مرکز نگهداری سوئیتواترز در کنیا کشته شد، اتفاقی که یک هفته قبل رخ داد. ایمان معماریان، دامپزشک و سرپرست باران در ایران به خبرآنلاین میگوید: «حدود یک هفته قبل بود که از مجموعه نگهداری باران در کنیا به من خبر دادند که باران از تونلی که به جایگاه شامپانزههای بالغ وصل بوده وارد جایگاه آنها شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ماجرا باران در ایران از این قرار بود که این شامپانزه در باغ وحش ارم بهدنیا آمد اما بهدلیل ضعف جسمانی دامپزشک سابق باغ وحش ارم (معماریان) از مدیر باغ وحش درخواست کرد تا آن را در منزل شخصی خود نگهداری کند و باغ وحش ارم با این موضوع موافقت کرد، از اینجا به بعد بود که جنجال بر سر این شامپانزه ایجاد شد، گروهی معتقد بودند باران باید به باغ وحش برگردد و گروهی دیگر معتقد بودند که باران را باید به محیط زیست کنار همنوعهای خودش فرستاد، همچنین کمپینی با هشتک نجات باران در فضای مجازی درست شد. اما در نهایت این شامپانزه به سوئیتواترز، مرکز نگهداری شامپانزهها در کنیا فرستاده شد تا ادامه حیات خود را آنجا سپری کند.
معماریان در اینباره به خبرآنلاین میگوید: «مسلماً باران در ایران جایگاهی نداشت، مثل مادرش که او را کنار شامپانزههای نر گذاشتند و کشته شد آیندهی باران در ایران آیندهی بدی بود، حتی اگر زنده میماند. اگر او در ایران میماند در همان اتاق تاریکی که بیش از یکسال آنجا بود نگهداری میشد، بنابراین بهترین تصمیم رفتن باران بود اما انتخابهای بهتری هم برای مرکز نگهداری باران وجود داشت، درحالیکه با لجبازی گفتند آن مکان انگلیس یا اروپا است تا اینکه او را به مرکزی در کنیا فرستادند، آن هم با تمام فشارهایی که بعد از کشته شدن مادرش صورت گرفت.»
این درحالیست که برخی کارشناسان نظر مخالف دارند، پیام محبی، عضو انجمن جامعه دامپزشکان ایران به خبرآنلاین میگوید: «اولین اشتباه درباره باران این بود که کسی او را از باغ وحش برد خانهاش و او را نگهداری کرد، اشتباه دوم این بود که او را مجدد به باغ وحش برگرداندند یا خواستند جای دیگری بفرستند، باران میدانست انسانها چه رابطهای با هم دارند اما درباره شامپانزهها شناختی نداشت، برای همین قطعاً اگر او را وارد محیطی کنیم که همه شامپانزه هستند مشکل پیدا میشود. کسانیکه آن روزها کمپین باران را نجات دهید راه انداختند چند نفرشان متخصص این کار بودند.»
او ادامه میدهد: «باتوجه به اتفاقی که برای باران افتاده شاید صحبت کردن درباره آن مانند همان ضربالمثل معروف است که «معما چون حل شود آسان گردد.» اما باید برای دفعات بعد درس بگیریم، باران از ایران رفت بهخاطر جهل، ناآگاهی و البته فشار رسانهای که در اینباره وجود داشت. اگر نگاه کارشناسی وجود داشته باشد یکسری افرادی که صلاحیت نداشتند در فضای مجازی شرایطی بهوجود آوردند که مدیریت باغ وحش ارم مجبور شد باران را از ایران به خارج کشور بفرستد. باران باید ایران میماند برای اینکه برای ایران بود و اینجا به دنیا آمده بود.»
باید شانس زندگی به باران داده میشداما دامپزشک سابق باران در ایران میگوید: «بدون شک باران نبایستی با انسان میماند و با انسانها هم نمیتوانست زندگی کند، باید شانس زندگی کردن با همنوعهای خودش را پیدا میکرد، اما باید به جاهاییکه شامپانزههای هم سن خودش بودند میرفت تا با آنها بزرگ شود که این اتفاق نیفتاد. از انگلستان و جاهای مختلف دیگری پیشنهادهایی برای نگهداری باران آمد که تجربه خوبی در این زمینه دارند، در نهایت این مرکز در کنیا انتخاب شد که اصلاً مرکز بدی نیست اما درباره شامپانزهها که بومی کنیا نیستند تجربیات کافی ندارد.»
در همینباره عضو انجمن دامپزشکی ایران در ادامه گفتوگوی خود با خبرآنلاین بیان میکند: «وقتی یک حیوان را از جایی که دارد بزرگ میشود جدا میکنیم و بهصورت دستی به آن غذا میدهیم حیوان شرایط بقای خودش را نسبت به گذشته از دست میدهد، باران بچه یک آدم شده بود تا بچه شامپانزه، مثلاً وقتی از یک بچه گربه نگهداری میکنیم باید همیشه از او نگهداری کرد چراکه اگر به محیط برگردانیم سایر گربهها بر سر قلمرو و غذا با آن گربه جنگ میکنند و آسیب میبیند چراکه شرایط بقا در محیط را یاد نگرفته است. لذا اگر حیوانی از حیات وحش جدا میشود باید همیشه در شرایط جدید باقی بماند، یک حیوان باغ وحشی را نمیتوانیم به طبیعت برگردانیم همانطورکه یک حیوان را از طبیعت نمیشود به باغ وحش برد کما اینکه همان ببری که بهنام ببر سیبری از روسیه آوردند تا ببر مازندران را احیا کنند نتوانستند به طبیعت برگردانند و کشته شد.»
محبی در ادامه درخصوص مرگ باران توضیح میدهد: «باران حیوان حیات وحش نبود، باران بلد نبود با حیوانات دیگر چگونه رفتار کند، ما گاهی حیوان کشی میکنیم چراکه در کشور ما غیرمتخصصها صدای بلندتری از متخصصها دارند و متاسفانه رسانهها دنبال جلب نظر اکثریت هستند نه اقلیت متخصص، امروز افراد دنبال این هستند که چهکسی در فضای مجازی لایک بیشتری میگیرد نه اینکه چهکسی حرف درست میزند. متاسفانه در ماجرای باران ناکارشناسها صدای بلندتری داشتند.»
۴۷۲۳۳
کد خبر 1583951منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: باغ وحش حفاظت از حیوانات محیط زیست باران در ایران شامپانزه ها باغ وحش ارم کشته شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۹۲۸۷۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی